سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۳ ۱۳:۲۹ ۸۶۳ بازديد
خسته و پرشانم در غم تو گريانم
از همه گريزانم تا نهد زتن جانم
تو كه گفتي به پيش من بمان
چرا چنين نهان مرا به حال خود رها كردي
چرا نديده اي كه از دلت فراغ رود به آسمان
چه گويدم مرا فدا كردي
مگر كه جان به لب رسدكه يادت از نطر رود
چرا تو بي خبر زما رفتي
چه ميشود عيان شوي مرا عزيز جان شوي
بگو چرا بگو كجا رفتي
ديده بر رهت دارم در دل شب تارم
در غم تو بيمارم تا دوباره برگردي
به هر كلام رفته اي به يك بهانه رفته اي
دلم نشانه رفته اي بجويتم زبي نشان ها
دوباره به پيش من بيا
ببين كه ميشودبه پا نواي شور و نغمه ها
به كوه و دشت و آسمان ها
ببين كه دل شكسته ام به گوشه اي نشسته ام
به جز تو دل نبسته ام دمي بمان به پيش من عزيز جانم
زديده خون شود روان به يادت اي اميد جان
زچشم من نشو نهان كه در فراغ روي تو رسد خزانم
ديده بر رهت دارم در دل شب تارم
در غم تو بيمارم تا دوباره برگردي
از همه گريزانم تا نهد زتن جانم
تو كه گفتي به پيش من بمان
چرا چنين نهان مرا به حال خود رها كردي
چرا نديده اي كه از دلت فراغ رود به آسمان
چه گويدم مرا فدا كردي
مگر كه جان به لب رسدكه يادت از نطر رود
چرا تو بي خبر زما رفتي
چه ميشود عيان شوي مرا عزيز جان شوي
بگو چرا بگو كجا رفتي
ديده بر رهت دارم در دل شب تارم
در غم تو بيمارم تا دوباره برگردي
به هر كلام رفته اي به يك بهانه رفته اي
دلم نشانه رفته اي بجويتم زبي نشان ها
دوباره به پيش من بيا
ببين كه ميشودبه پا نواي شور و نغمه ها
به كوه و دشت و آسمان ها
ببين كه دل شكسته ام به گوشه اي نشسته ام
به جز تو دل نبسته ام دمي بمان به پيش من عزيز جانم
زديده خون شود روان به يادت اي اميد جان
زچشم من نشو نهان كه در فراغ روي تو رسد خزانم
ديده بر رهت دارم در دل شب تارم
در غم تو بيمارم تا دوباره برگردي